دل شکسته




   دل شکسته


   
نويسندگان وبلاگ
آمار و امكانات
»تعداد بازديدها:

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 64
بازدید ماه : 64
بازدید کل : 64881
تعداد مطالب : 41
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1



طراح قالب

Template By: LoxBlog.Com

درباره وبلاگ

(..')/♥ ♥('..) .\♥/. = .\█/. _| |_ ♥ _| |_ ________♥╗╔╗═ ♫╔ ╗╔╦╦╦═♫║║╝╔ ╗╚ ╣╔║║║║╣╚♫╗╚╝╔ ╝═╩♫╩═╩═╚╝♫═╚ ܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨ ساده بودم که به هرکسی اعتماد کردم از من به شما نصیحت به هیچکس اعتماد نکنید حتی به ... ܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨ خدای من؛ دستانت که مال من باشند؛ هیچ کس مرا دست کم نمی گیرد.... ܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨܓܨ اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم مگر ماهی بیرون از آب می تواند نفس بکشد؟؟؟ مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم؟؟؟ بگو معنی تمرین چیست؟؟؟ بریدن از چه چیز را تمرین کنم؟؟؟ بریدن از خودم را؟؟؟
لينك دوستان
» قالب وبلاگ

» فال حافظ

» قالب های نازترین

» جوک و اس ام اس

» جدید ترین سایت عکس

» زیباترین سایت ایرانی

» نازترین عکسهای ایرانی

» بهترین سرویس وبلاگ دهی

ایذه
به راه
mnv دزفول
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اچ اس دانلود و آدرس hoshsiyah.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشيو مطالب
پيوند هاي روزانه
» کابوس های شبانه

 

 

شب بود.یه شب سرد پاییزی.اسمون غوغا می کرد ودر گوش تنهای شب

جیغ می کشید.می مرد و زنده می شد.تاریک و روشن می شد.باران چون

سنگ بر شیشه های پنجره ی اتاقم می کوبید اما شیشه ها مقاومت می

کردند و تن به جنگ وحشی اسمون نمی دادند.این هجوم بی رحمانه خواب

را از چشمانم ربوده بود.ترس و وحشت مهمون تنهایی من شده بودند.به

خود می لرزیدم و عرق ترس پیشونیم رو تر کرده بود.از رختخوابم برخاستم

و وحشت زده به سوی تل نامه هام دویدم.یکی یکی نامه ها رو کنار می

زدم.دوباره,دوباره…چندین بار با دستای مرتعشم این کار رو تکرار کردم.بی

فایده بود.نامه ای از تو نبود.اتشی از زیر خاکستر های دلم شعله گرفت که

تو خیلی وقته برام نامه نمی نویسی.که تو خیلی وقته برای همیشه از من

خدافظی کردی.ناگهان همه چیز در برابر چشمانم انباشته از رنگ سیاه عزا

به تن کردند.خاطره روز رفتن تو بر بدن نحیف و لرزانم تازیانه می زد و خون

می پاشید به لخته خون های زخمای کهنم.خاطره ی سردی نفس های

لحظه رفتنت,گرمای کلبه ی محقرم رو میکشه.به ناگه سد چشمانم در اوج

وحشت شکستند و سیل اشک بر چشمانم جاری شد.من هم چون

اسمان می گریستم و ناله می کردم.از کنار نامه ها بر خاستم.با تنی لرزان

و خمیده,با چشمانی خونین از اشک به کنج سرد رخت خوابم خزیدم.پاهام

رو تو بدنم جمع کردم.بالشت مهربونم را,این همیشه همراه گریه های

خاموش شبانه ام را,در اغوش فشردم و توی رویای شیشه ایم حس کردم

که در اغوش تو پناه گرفتم.حس کردم گرمی بدنت رو,صدای تپش قلبت

رو,دست های مهربونت رو که صورت خیسم رو نوازش می کرد…چه

ارامشی داشت رویاهای حبابی من در اغوش پر مهر تو…درپناه گرم دست

های تو…


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







نويسنده : aseman | تاريخ : برچسب:کابوس های شبانه , | نوع مطلب : <-PostCategory-> |
» عناوين آخرين مطالب